سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر تو به زندگى پشت کرده‏اى و مرگ به تو روى آور است پس چه زود دیدار میسر است . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :49
بازدید دیروز :0
کل بازدید :19992
تعداد کل یاداشته ها : 21
103/9/12
3:33 ع

<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:Tahoma; panose-1:2 11 6 4 3 5 4 4 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0in; margin-right:0in; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0in; line-height:115%; font-size:11.0pt; font-family:"Arial","sans-serif";} .MsoChpDefault { font-family:"Arial","sans-serif";} .MsoPapDefault { margin-bottom:10.0pt; line-height:115%;} @page WordSection1 {size:8.5in 11.0in; margin:1.0in 1.0in 1.0in 1.0in;} div.WordSection1 {page:WordSection1;} /* List Definitions */ @list l0 {} @list l1 {} ol {margin-bottom:0in;} ul {margin-bottom:0in;} -->

1.     گفتم که تورا زخود بیزار کنم /جانم به کفم آورده بیمار کنم / تو احساس نجیبی که به من دل دادی /خواهم که تورا بوئیده احساس کنم

گلهای سرخ این زمان ؛نه آن گلهای لاله عشق ومحبت اند ،گلهای اند که با رنگ خون آلوده شده ورنگ بوی گرفته اند .
شاید که لباس فریب به تن کرده ویا هم عطش خود خواهی وجودشان را اینگونه گُلگون ساخته است .
واما
در این میان بیچاره لالهِ صادق است که پرپرو پایمال میشود؛در میان جنگل روبا بیچاره دلَ آهوست که میلرزد ،می افتد وبه خون غرق میشود

1.     هنوز به کودکی می ما نم که به تبسم فریب کارانه مردم خوشحال می شود وبه آنها دل میبندد وهرلحظ که تشنه وگرسنه محبت وعاطفه می شود میرود کنار درختی تا از آن درخت محبت وعاطفه بچیند؛ اما نه دستش به درخت وثمره اش میرسد ونه هم درختهای باغ فریب قلبهای مملو ازمحبت دارند.

  1. آه ای خدای بی نیاز!
    بنگر بسوی من که خسته ام
    شکسته ام
    خموش وبیصدا نشسته ام
    بنگرو
    بنگر
    توچاره کن برین براهوت زندگی که لحظه لحظه مرا ذوب میکند
    جاده هدف دراز است ومن وامانده درین میدان
    خط عمر کوتاه، ره غبار آلود وتنم لرزانست
    زندگی با من نمیساز ؛چهار چوبم آتش وخار است
    ...
  2. اینجا به انسان وانسانیت مقامی نمیدهند ؛همه وجودش را بخاطر ابزار نا چیز وباور های پوچ وخرافاتی قربانی میسازند ؛احساس ،قلب ،وجود ،امید ................همه وهمه را بخاطر سنتها وعرفهای خود ساخته وخود بافته فدا میسازند .
    اینجا انسان وسیله تبادله است برای دست یافت به اجرائات چهار چوبی افکار پلید ومستبدانه یک فرد،گروه..............
    اینجا مردم به تماشاه مرگ انسان به شوق مینشینند واز آن صحنه تیاتر میسازند ...
  3. اینجا کوچه پس کوچه ها همه بوی خون میدهند
    زمین وزمان بوی مدفون میدهند
    چشمه های پاک وزلال زندگی
    همه وهمه بوی لوش میدهند
    دست ها وقلب های پر از عاطفه
    امروز همه رنگ وبوی تنفر میدهند
    چهره های بشاش ولبهای پر از لبخند
    امروز همه شعله های آتش میدهند
    باغها وباغچه های پر از عطر یاس
    امروز همه بوی دود میدهند